شهید «بابا»

تقدیم به شهید گمنام

شهید «بابا»

تقدیم به شهید گمنام

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۱ شهریور ۹۶، ۱۳:۲۹ - سایت تفریحی چفچفک
    قشنگ  بود

۳ مطلب با موضوع «شهید ابراهیم هادی» ثبت شده است

۱۰
شهریور ۹۶
پیکر مطهر «هادی» زمان ما را دارند می‌آورند.
 💛 مردم تهران چه خوشبخت‌ هستند که مهمانی چون تو را دارند. آن‌ها، در روز عرفه این مزد را از خدا گرفتند که زیر تابوت تو، به عشق زینب(س) بر سینه و سر بزنند. آن‌ها، می‌آیند پای درس عاشقی، پای درس گمنامی. آن‌ها از غم فراق تو نیست که هروله می‌کنند‍؛ بلکه آن‌ها به شوق بوی حسین(ع) به جانب تو می‌آیند.
 💛 «ابراهیم»! بیا ببین، دارند همان کسی را می‌آورند که در خدمت به خلق، پا جای پای تو گذاشته بود. میدان شهدای تهران، خوب تو را به خاطر سپرده؛ وقتی در روز هفدهم شهریور سال پنجاه‌وهفت، آن‌قدر مجروحان را با موتور از میدان به بیمارستان رساندی که سر و روی خودت هم غرق خون شده بود. حالا او نیز می‌خواهد بیاید و تا ابد نامش را در خاطر این میدان جاودانه کند.
 💛 او آمده است تا به رفقای جدیدش دعوت‌نامه‌ی شهادت بدهد.
 💛 برادرم، خوش آمدی! با گریه‌مان، کوچه‌ها را برایت آب زده‌ایم و جارو کرده‌ایم! با اشتیاق تمام، زیر تابوت تو جان خواهیم سپرد. تو بوی فاطمه(س) می‌دهی. با بوییدن عطر حضور تو، غسل شهادت خواهیم کرد!

 #تقدیم_به_شهید_ابراهیم_هادی
 #تقدیم_به_شهید_محسن_حججی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۳
عمه خانم
۳۰
مرداد ۹۶
انتخاب وقتی معنا پیدا می‌کند که دوراهی باشد.

چشم‌پوشی روی گناه، وقتی معنا پیدا می‌کند که در شرایط سختی باشی و آن گناه، تحمل آن شرایط را برایت ساده‌تر کند.

 اما، با شهدا که رفیق باشی، در شرایط سخت هم که باشی، گناه را آتش می‌بینی و به آن نزدیک نمی‌شوی.

 به گناه که نزدیک نشوی، اطرافت گلستان می‌شود حتی، اگر شرایط سخت، دور و برت را جهنم کرده باشد.

 انگار ابراهیم می‌شوی که آتش برایش گلستان شد.

 ابراهیم که شوی، می‌بینی چه «ابراهیم» ها در این امتحان‌ کنارت بوده‌اند و کمکت کرده‌اند.

خودشان هم برای این سربلندی تو در این امتحان، به تو جایزه می‌دهند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۴
عمه خانم
۲۹
مرداد ۹۶
دوتا دو جلد از کتاب «سلام بر ابراهیم» به عنوان هدیه به دستم رسید. هنوز یک سری از کتابها رو به کسی که میخواستم بدم، نداده بودم که جریان شهادت شهید حججی پیش آمد. دوستم که در شهر دیگه‌ای زندگی میکنه برایم پیام داد که «دیشب همه‌ش در فکر شهید حججی و خانواده‌ش بودم و خوابیدم و خواب دیدم که رفته‌ام دیدن خانواده‌اش.» در جایی از خواب، دوستم به من میگه: «برو از خانواده این شهید، برام تسبیحی، چیزی از شهید بگیر تا وقتی ناراحتم، با اون آروم بگیرم.» دوستم این خواب رو که برام تعریف کرد، تصمیم گرفتم اون کتابها رو برای او بفرستم. چند روز بعد، دیدم که آقای پناهیان جمله‌ای با این مضمون گفته‌اند که «شهید حججی، شهید ابراهیم هادی زمان ماست.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۵
عمه خانم