شهید «بابا»

تقدیم به شهید گمنام

شهید «بابا»

تقدیم به شهید گمنام

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۱ شهریور ۹۶، ۱۳:۲۹ - سایت تفریحی چفچفک
    قشنگ  بود

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلاییه» ثبت شده است

۳۱
مرداد ۹۶
🔴این‌جا، آسمان، چندان آبی نیست! سلام، مادر! برایت از طلاییه نامه می‌نویسم؛ بر نقره‌ای نور ماه و با سربی دلتنگی. کاش به دستت نمی‌رسید. می‌رسد، می‌دانم. مرا ببخش که بغضم، دهن‌لق است. خوب که هق‌هق را نمی‌شود بر شانه‌های نامه گذاشت و فرستاد؛ این گریه‌ها نمی‌فهمند نبض تو با دیدن‌شان تند می‌شود. دیگر رفیق‌شان کرده‌ام با چفیه‌ام که جمع‌شان کنم یک‌جا، برای روز مبادا؛ مثل قلک. گفتم شاید بعد جنگ، سالم برگشتم، به درد وقت‌های عطش که می‌خورند. من و شب، امشب، خیلی با هم خودمانی شده‌ایم. به او گفته‌ام یک امشب، دندان روی جگر بگذارد و روی خوش به سحر نشان ندهد تا من به قدر کافی از آسمان، ستاره بچینم. کاش، یک دنباله‌دارش گردی از عبورش را بر پیشانی‌ام می‌پاشید تا بر سجده‌گاهم لااقل مُهری از نور باشد. چه نمازی شده امشب؛ بی‌مُهر و بی‌‌مقدمه! می‌خواهم قامت نماز ببندم؛ یادت نمی‌گذارد. دوری و نشسته‌ای به تماشایم. خجالت می‌کشم از اشک‌هایی که ملاحظه‌ی حال تو را نمی‌کنند. کاش، کوتاه بیایی از خواستنم. کاش بگذاری این سجود و رکوع آخر را بی‌دغدغه‌ی چشم‌های منتظرت به جا آورم؛ با همین پلک‌های خسته و روی هم افتاده. اگر واژه‌هایم کج و معوج شده‌اند، به خاطر سرفه‌های پی‌درپی‌ام است. سینه‌ام خش‌خش می‌کند؛ مانند برگ‌های زرد پاییزی، زیر قدم‌های عبور خاطره. پلک‌هایم شده‌اند دو لنگه‌ی پنجره‌ای که با سرفه‌هایم به هم می‌خورند و نوری کم‌رنگ به اتاق نمور و تاریک نگاهم می‌ریزند. این‌جا، نفس من و آسمان با هم تنگ است. این‌جا، آسمان چندان آبی نیست. او مدت‌هاست که کم آورده؛ از همان وقتی که شیمیایی زده‌اند؛ مانند چفیه‌ام. به خیالش، می‌تواند به‌تنهایی جلوی این گاز نامرد بایستد و هوای مرا داشته باشد؛ نتوانست! همین که آن‌قدر چشم‌هایم را باز نگه می‌دارد که آخرین نگاهم به آسمان، آخرین سجده‌ام باشد، از او سپاسگذارم. چه لذتی دارد در لحظه‌ی جان دادنت، بوی سجاده‌ات نیز در مشامت باشد؛ چفیه‌ام را می‌گویم. چه امانت‌دار خوبی؛ اشک‌هایم را هم آورده به بدرقه‌ام؛ قلکم. نامه تمام شد. بگذار بی‌جواب بماند؛ هوا دارد ابر می‌شود و من هنوز قامت نبسته‌ام. دلواپس آسمان آبی‌تان نیستم؛ به یمن قدوم این ستاره‌ها که برای بوسیدن روی من پایین آمده‌اند، آسمان‌تان هیچ‌گاه آبی‌اش را از یاد نمی‌برد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۵
عمه خانم